سیاحان اروپایی دیدار کننده از ایران در عصر صفوی به لحاظ مأموریت و نیز اشتیاقی که به شناخت ایران و بازتاب آن در غرب داشتند، به بررسی اوضاع گوناگون سرزمینی، جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، فرهنگی، ...
بیشتر
سیاحان اروپایی دیدار کننده از ایران در عصر صفوی به لحاظ مأموریت و نیز اشتیاقی که به شناخت ایران و بازتاب آن در غرب داشتند، به بررسی اوضاع گوناگون سرزمینی، جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، فرهنگی، علمی و دیگر وجوه حیات زیستی و تمدنی ایران آن عصر پرداخته و آگاهی های ارزشمندی را ارائه داده اند. یکی از موضوع های مورد توجه آنها وضعیت علمی جامعه ایران بوده که با رویکردی مقایسه ای با وضعیت علمی اروپا، به بررسی و نقد آن پرداخته اند. نگاه این سیاحان به عنوان ناظران جستجوگر بیرونی در ارزیابی این موضوع میتواند در شناخت برخی از وجوه تمدنی ایران اسلامی سودمند باشد. در این مقاله، هدف بررسی موقعیت علمی ایران در عصر صفویه از خلال گزارش های سیاحان اروپایی است که بر اساس مطالعات کتابخانه ای و به روش توصیفی- تحلیلی، انجام شده است. پرسشی که در این پژوهش طرح شده این است که سیاحان اروپایی، وضعیت علمی جامعه ایران عصر صفویه را چگونه بازتاب دادهاند؟ یافتههای پژوهش نشان داده است که گزارشهای سیاحان ترسیمی از وضعیت علمی ایران عصر صفوی و نگرش ایرانیان به علم و دانش را به دست میدهد که افزون بر بیان مزیت ها و برتری های حوزه دانشی، ضعف ها و نقایص و عقب ماندگی های علمی آن را نیز مطرح کرده و در واقع با دیدی مقایسه ای و انتقادی به این موضوع پرداخته اند.
برآمدن و بالیدن تمدن و فرهنگ اسلامی از شگفتی هایی است که توجه بسیاری از اندیشه گران حوزۀ دین، تاریخ، تمدن، جامعه شناسی و علوم سیاسی را به خود جلب کرده است. ضعف و زوال آن نیز این اندیشه گران را ...
بیشتر
برآمدن و بالیدن تمدن و فرهنگ اسلامی از شگفتی هایی است که توجه بسیاری از اندیشه گران حوزۀ دین، تاریخ، تمدن، جامعه شناسی و علوم سیاسی را به خود جلب کرده است. ضعف و زوال آن نیز این اندیشه گران را به تفکر واداشته که راز این عقبگرد و انحطاط را دریابند. از اینرو، هرکدام با اصلی و فرعی کردن عواملی، تلاش کرده اند که ایستایی تمدن اسلامی را تبیین کنند. اندیشه گران جهان اسلام، ایرانی، عرب، ترک، هند، پاکستانی و...، با هدف احیا، اصلاح و پیشرفت دوبارۀ تمدنی، این مقوله را در حوزۀ اندیشه خود قرار داده اند. در این مقاله هدف، بررسی آرای محمد اقبال و ابوالحسن ندوی دو تن از اندیشهگران مسلمان شبهقاره هند، دربارۀ انحطاط تمدن اسلامی، به شیوة توصیفی-تحلیلی است، با طرح این پرسش که؛ این اندیشه گران در تبیین موضوع به چه عواملی توجه داشته اند؟ یافته های پژوهش نشان داده است که ایشان عوامل درون ساختاری تمدن اسلامی از جمله انحطاط اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و اخلاقی را در فرآیند نابودی فرهنگ و تمدن اسلامی مؤثر دانست هاند.
انحطاط تمدنی به طور عام و تمدن اسلامی به طور خاص از مقوله هایی است که مورد توجه اندیشمندان مختلف حوزه تاریخ، تمدن، الهیات، فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی قرار گرفته است و از منظرهای گوناگون به آن ...
بیشتر
انحطاط تمدنی به طور عام و تمدن اسلامی به طور خاص از مقوله هایی است که مورد توجه اندیشمندان مختلف حوزه تاریخ، تمدن، الهیات، فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی قرار گرفته است و از منظرهای گوناگون به آن پرداخته اند. پیشرفت و درخشش خیره کنندة تمدن اسلامی در سده هایی از تاریخ و سپس زوال و افول علمی آن، این پرسش را در اذهان اندیشه گران و پژوهشگران شکل داد که چه عواملی بر انحطاط تمدن اسلامی تأثیرگذار بوده است؟ در این مقاله، به لحاظ گستردگی دامنة موضوع، مقولة انحطاط تمدن اسلامی از دیدگاه تاریخ تمدن نویسان و پژوهشگرانی که بر تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی متمرکز شده اند، مطرح شده و عواملی را که این دو دسته برشمرده اند، بیان کرده است. یافتة پژوهش نشان می دهد که از نگاه این پژوهشگران، دو دسته عوامل درونی و بیرونی بر انحطاط تمدن اسلامی تأثیرگذار بوده اند و از این دو، عوامل درونی جامعة اسلامی، در انحطاط تمدنی مسلمانان نقش اساسی داشته و تأثیر عوامل بیرونی، به سبب مساعدبودن شرایط درونی بوده است.